خاله خانباجی اسبق

  سفر بدون تو، شاید به من امان بدهد اگرچه تلخ، دلت را کمی تکان بدهد ازین بلوغ تنفر به بی کرانه ی هیچکه ترس کودک غم را به ما نشان بدهد سفر به دور جهانم سفر به دور خودمبه عشق تجربه ای تازه بی گمان بدهد ازین عبور چه چاره که سرنوشت من استزنی همیشه گزک دست داستان بدهد برای راوی قصه چه تلخ و سوزنده است به قهرمان خودش جام شوکران بدهد پس از گذشتن یک عمر مرگ تدریجیشکوه زیستنی تازه ناگهان بدهد پلی نبوده که ویران شود ازین رفتنسفر بدون تو شاید به من امان بدهد #سعیده_موسوی_زاده @khalekhanbaji خاله خانباجی اسبق...

شعر طنز نوجوان   وقتی که در حمام شیر آب باز استاحساس های من شناور مثل غاز است انگار روی موج در دریاچه هستمبی جامه با پیژامه ای بی پاچه هستم غرق خیالاتم در این دریاچه ی گرممثل پر قو حوله ی حمام من نرم در چشمه های آب گرمم زیر این دوشبا قل قل آب زلال نسبتا جوش آه از صدای چک چک و شرشرشر آنحس می کنم خود را دقیقا زیر باران بوی بنفشه می دهد صابون و شامپوروی سرم تاجیست از گل های خوش بو یک ماسک مو دارم که با عطر خیار استیادآور سرسبزی و بوی بهار است وقتی بخار آب می پیچد چه عالیستخود را میان ابرها حس می کنم بیست اما صدای رعد می پیچد به ناگاهابر خیالم پاره پاره می شود آ خاله خانباجی اسبق...